با خط سوم
آنان که رفتند و اینان که نرفتند !!
پاسخ به یک پرسش مهم
وطنم در سوگ درختان تو من گریانم
مرکز مشاوره و خدمات روانشناختی « ذهن روشن
مروری بر زندگی شهیده منصوره عالیخانی
مروری برزندگی فعال رسانه ای علمی ودانش آموخته ی ممتازشهیده یاسمین باکوئی کتریمی.
جنگ روایت ها یا روایت جنگ ها ؟
و ما ادراک ما غزه ؟
نقش رسانه ها و فضای مجازی در تقویت مشارکت مردمی در مدیریت شهری
جنگ و هویت زنانه
فراتر از گواهیهای کاغذی
و اینبار و اینک « ایران » در پناهگاه « ایرانیان »
مجتبی زارعی خطاب به اختلاف افکنان در زمان جنگ: اختلاف افکنی نکن!
مرثیهای بر مصلح مهارتآفرین
وقتی که جهان سر تعظیم فرو می آورد
ما و این دمل چرکین/رژیم صهیون با دم شیر بازی کرد
برای زنان کارآفرین ایرانی
آتشکدههای مهارت و توفان سیاست
یک الگوی ناب در عرصه اطلاع رسانی
ارزشیابی سیستم منابع اطلاعات پژوهشی
کنترل و نظارت و تصمیم گیری در مواقع بحران
سرمایه گذاری در مهارت آموزی و نقش آن در تولید ناخالص داخلی.
تلاقی لیالی قدر وبهار طبیعت
فواید روزه برای سلامتی چیست؟
رسانه های چکمه پوش و ستاره بر دوش
مفهوم همت در اقتصاد
ما و ناترازی ها بقلم جعفر سهرابی
ما و ناترازی ها
رمز و رازهای مانایی یک مکتب و امت
نقش رسانه در مشارکت اجتماعی شهروندان جهت توسعه گردشگری و جغرافیای پایدار شهری
وندالیسم یا پدیده تخریب گرایی اموال عمومی
درباره شهیدعلی نبی پورانگجی
جشن باستانی امرداد
رد یک شایعه
نظام منسجم و کارآمد بازرسی در شهرداریها
ما و یک دوم خرداد و یک حماسه دیگر !
مدیریت تصمیم گیری
نقش فضای سبز در توسعه پایدار شهری
مهم ترین خواص سیب
سواد سلامت رسانه در نوجوان و جوان
از مرزهای ملی تا مرزهای ضد ملی
تبلیغات
تندیس تقوا در عالم هنر ترک برداشت

چکیده خبر :
کاش امروز دیرتر از همیشه چشم باز می کردم ، کاش امروز دیرتر برای صرف صبحانه آماده می شدم و طبق عادت دیرینه هنگام نوشیدن چای به خبرگزاری ها سرک نمی کشیدم ، نه اصلا کاش امروز دیرتر از همیشه خورشید آفتابش را بر ...
متن کامل خبر :
کاش امروز دیرتر از همیشه چشم باز می کردم ، کاش امروز دیرتر برای صرف صبحانه آماده می شدم و طبق عادت دیرینه هنگام نوشیدن چای به خبرگزاری ها سرک نمی کشیدم ، نه اصلا کاش امروز دیرتر از همیشه خورشید آفتابش را بر نیمی از زمین پهن می کرد...حالا که هیچ یک از این آرزوهایم تحقق نیافتند بسی پیداست که باید پاهایم مانند دستانم و دستانم مانند قلبم به لرزه و رعشه بیفتند چه غیر از این اگر میشد باید حیرتم دو چندان می گردید
که آخر مگر میشود خبر درگذشت خالق ماندگارترین آثار بصری ایران را خواند و در شوک فرو نرفت و با لبی لرزان و گلویی به بغض نشسته ناباورانه پیاپی تکرار نکرد که « مرد ؟ ناصر تقوایی مرد ؟» چه راحت چه زود چه بی صدا ؟ و بعد چهره ماندگار عالم سینما را بخاطر ناورد که انگشتان نحیفش را می شمارد و می گوید :« دروغ چرا آ آ آ خودمان دیدیم که عزراییل پاورچین پاورچین آمد بالای سر ایشان و گفت ناصر جان بیا برویم جهان برای تو زندان است »
آری ناصر تقوایی پس از سکوتی سنگین به سکوتی تلخ و جاودانه تن داد و رفت ، رفت تا با هر سکانس « دایی جان ناپلئون » انگشت حیرت به دندان بگیریم و بگویم « چه شاهکاریی !!» ویا با هر سکانس « ناخدا خورشید » دهانمان باز بماند و به سختی تکرار کنیم « عجب دیالوگی !! » او رفت اما از آنجا که « مرده آن است که نامش به نکویی نبرند » باید دل آرام کرد که پس هست از همه ما و آنانی که هستند هم بیشتر و بهتر هست
روحش شاد و نام نامیش تا همیشه نامدار باد
جعفر سهرابی